مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خود کشی

مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشی در 180 صفحه ورد قابل ویرایش
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 4
فرمت فایل doc
حجم فایل 146 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 180
مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشی

فروشنده فایل

کد کاربری 2102
کاربر

مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشی در 180 صفحه ورد قابل ویرایش


مقدمه:

توزیع جهانی بیماری‌ها در حال تغییر است، این تغییر از دهه 90 میلادی آغاز گردید. و هم اکنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلی این تغییر تبدیل عوامل اصلی مرگ و میر از بیماری‌های واگیردار عفونی و سوءتغذیه به بیماری‌های غیرواگیردار نظیر افسردگی و بیماری قلبی است. انتظار این است که در ظرف 20 سال آینده بیماری‌های غیر واگیردار در کشورهای رو به توسعه عامل 7 مرگ از هر 10 مرگ باشد.

سهم عمده‌ای از افزایش بار بیماری‌های غیر واگیردار را افزایش اختلالات روانپزشکی بر عهده دارد. این اختلالات که پیش از این توجهی در کشور به خود جلب نکرده بود و در حدود یک دهه است که به یکی از محورهای مهم تبدیل شده و نیاز به برنامه‌ریزی و اجرای طرح‌های متعددی در زمینه بهداشت روان هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگر احساس می‌شود (مرکز مشاوره دانشگاه تهران، 1381).

مطالعه انجام شده توسط سازمان جهانی بهداشت، دانشگاه‌ هاروارد و بانک جهانی به این امر اشاره می‌کند که تلفات 5 میلیون نفری ناشی از صدمات در سال 1990، بالغین جوان بیشترین سهم را داشته و پس از حوادث رانندگی، خودکشی دومین علت این مرگ‌ها بوده است. آزاد (1373) خودکشی[1] و انواع آن را به شرح زیر معرفی می‌کند: خودکشی از دو لغت دارای ریشه لاتین یعنی SUI‌ به معنی خود و Caedere‌ به معنی کشتن مشتق شده است و در حال حاضر به صورت خودکشی استعمال می‌شود. اولین بار این اصطلاح در سال 1737 توسط دفونتن فرانسوی به کار گرفته شد. بعدها اصطلاحات دیگری که مربوط به خودکشی بودند مورد استفاده قرار گرفتند از جمله:

اقدام به خودکشی، برای اقداماتی که شخص به منظور از بین بردن خود انجام می‌دهد اما منجر به مرگ نمی‌شود. افکار خودکشی[2] برای اشتغالات ذهنی راجع به نیستی و تمایل به مردن که هنوز جنبه عملی به خود نگرفته است.

خودکشی انجام یافته[3]، برای همه مواردی که شخص با انجام یک عمل انهدامی و تخریب صدمه‌ای به خود وارد می‌کند. فرا خودکشی[4] برای همه رفتارهای آسیب رسان که شخص به طور غیر عمدی و بدون قصد خاتمه دادن به زندگی مرتکب می‌شود.

خصوصیت مشترک ما بین افرادی که اقدام به خودکشی می کنند داشتن این باور است که خودکشی تنها راه غلبه بر احساسات غیر قابل تحمل است. کشش خودکشی در این است که در نهایت به این احساسات غیر قابل تحمل خاتمه می دهد. در تراژدی خودکشی، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید می‌گردند که فرد را در یافتن راه حل‌های مختلف حل مشکل ناتوان می‌سازند، در حالی که راه حل‌های دیگری نیز وجود دارند .

مرگ یکی از اعضای خانواده از جمله مواردی است که اعتماد به نفس ما را تحت تاثیر قرار داده و احساس بی‌ارزشی را در ما به وجود می‌آورد، در واقع هیچ نوع دیگری از مرگ در دوستان و بستگان، چنین احساس مداومی از پریشانی، شرم، گناه و اغتشاش کلی را باعث نمی‌گردد. بازماندگان خودشان نیز قربانی هستند و در سال‌های بعد از خودکشی شخص مورد علاقه، میزان بالایی از مرگ و میر را نشان می‌دهند. این موارد به همراه تاثیر اجتماعی و اقتصادی خودکشی، اهمیت توجه به آن و ضرورت شناخت علل و عوامل فردی و اجتماعی آن را نشان داده و انگیزه‌ای برای بررسی این پدیده مهم فردی و اجتماعی را فراهم می‌نمایند.

شاید بتوان نوجوانی را به عنوان دوره‌ای از فراخنای زندگی که طی آن بیشتر خصوصیات اجتماعی، روانی ، شناختی و زیستی تغییر می‌یابند در نظر گرفت. (لرنر[5] و گالامبوس[6]، 1998) . به همین دلیل افراد در این مرحله سنی در معرض بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی قرار می‌گیرند. در واقع در دوره نوجوانی ضعف در تصمیم‌گیری (در حوزه‌هایی مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مصرف مواد) ، نتایج منفی‌تری از دوران کودکی را در برداشته و همچنین نوجوان بیشتر برای تصمیمات و نتایج کارهای خود نسبت به دوران کودکی مسئول می‌باشد.

همانطور که عنوان گردید، فرایند رشد در دوره نوجوانی شامل تغییرات فردی و همچنین زمینه‌های مختلفی است که نوجوان در آن قرار دارد و این تنوع عوامل، شرایطی را برای خطر در این دوره از زندگی فراهم می‌کند. خطرهای رفتاری شامل مصرف الکل، مصرف یا سوءمصرف مواد، روابط جنسی ناایمن، حاملگی در دوران نوجوانی، والد شدن در دوره نوجوانی، افت یا شکست تحصیلی، ترک تحصیل، بزهکاری و جرم می‌باشد. درگیری در فقط یکی از این رفتارها می‌تواند شانس زندگی خوب با کیفیت مناسب را برای نوجوان کاهش دهد و درگیری چند تا از آنها حتی می‌تواند شانس زنده ماندن را در فرد کاهش دهد. (لرنر و همکاران، 1998). یافته‌ها نشان داده‌اند که رفتارهای پرخطر در حد معناداری در دوره نوجوانی افزایش می‌یابد و یک تمایل به تنوع رفتارهای پرخطر و یا در واقع ترکیب این رفتارها با هم در این دوران مشاهده می‌شود. (فارل دانیش[7] و هوارد، 1992). بر پایه گزارش سازمان بهداشت جهانی (1993)، خودکشی از جمله ده علت اصلی مرگ و میر در سراسر جهان در همه گروه‌های سنی بوده، هر ساله حداقل در حدود پانصد هزار نفر از طریق خودکشی به زندگی‌شان پایان می‌دهند. خودکشی، هشتمین عامل مرگ در بزرگسالان و سومین عامل مرگ بعد از تصادفات و قتل در نوجوانان و جوانان می‌باشد. بررسی آمار خودکشی به نسبت جمعیت در کشورهای مختلف نشان می‌دهد که پدیده خودکشی به شرایط جغرافیایی و اجتماعی و اقتصادی خاصی به صورت مستقیم وابسته نبوده و یک پدیده عام و غیر اختصاصی است (بلومنتال و کوپفر[8]، 1990). نتایج تحقیقات در اغلب جوامع غربی به ویژه آمریکا - کانادا- استرالیا و انگلستان نشان می‌دهد که در طی سه دهه گذشته نسبت خودکشی و اقدام به خودکشی در نوجوانان 15 تا 19 ساله سه برابر شده است (کاپلان و سادوک؛ 2003). طبق آمارهای منتشر، سالانه 30 هزار نفر در آمریکا بر اثر خودکشی فوت می‌کنند و بین 300 تا 500 هزار مورد نیز اقدام به خودکشی صورت می‌گیرد (بلومنتال و کوپفر، 1990).

همانند اغلب کشورهای جهان نسبت خودکشی در ایران نیز در چند دهه اخیر افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته است و به همین علت از جمله موضوعات مهم مورد توجه در بهداشت روانی به ویژه در جوانان موضوع اقدام به خودکشی می‌باشد. اما دلایل متعدد موجب می‌شود که بررسی موضوع خودکشی در جامعه ما با محدودیت هایی مواجه گردد از جمله این که همانند اغلب کشورها، دسترسی به آمار دقیق خودکشی به ویژه اقدام به خودکشی بسیار دشوار است.









بیان مسئله:

خودکشی به مثابه رودخانه در حال جریانی است که از میان تمام جوامع منجمله جامعه ما در گذر است و به آبشار خطرناکی در انتها ختم می شود . برخی از علایم هشدار دهنده وجود دارند که خطرات رفتن به رودخانه را گوشزد می کنند. اما به خاطر برخی دلایل که مهمترین آن عدم شناخت کافی مسأله است، ساحل این رودخانه به خوبی جاده ها و بزرگراه های جامعه علامت گذاری نشده است. به هر حال کسی که عمدأ وارد این رودخانه شود ، خطر رسیدن به آبشار و صدمه دیدن یا مرگ را به همراه خواهد داشت. وظیفه روان شناس به عنوان یاریگر جامعه در این زمینه به مثابه محافظ زندگی است ، وظیفه او آن است که با کمکهای خود قبل از اینکه این افراد به آبشار برسند آنها را از داخل این رودخانه هولناک به ساحل هدایت کند . اگر روان شناسان بدانند که چرا برخی از افراد، علایم پیشگیری را نادیده می گیرند و وارد این رودخانه هولناک می شوند و اگر بدانند که چه چیز سبب پریدن آنها می شود، می توانند تغییرات لازم را برای آنکه جوامع نسبت به خودکشی ایمن شوند را ایجاد کنند . این امر ممکن است نیاز داشته باشد به ساختن سدَی در خلاف جریان آب یا ساختن مانعی در طول ساحل رودخانه. متأسفانه علل دقیق خود کشی شناخته شده نیستند و نقشه منفرد و طرح پیشگیری کاملی حتّی در جوامع پیشرفته وجود ندارد. برخی افراد همواره وارد این رودخانه می شوند و تعمداً خودشان را در خطر می اندازند . وظیفه اصلی روان شناس و مراقب جامعه آن است که تا سر حد امکان درباره این علایم ، نشانگرها و تخمین زنها بداند . دریابد که چرا برخی افراد جامعه به خطری که ممکن است برایشان صدمه زننده و کشنده باشد نزدیک می شوند ؛ البته باید متذکر شد که خودکشی از جمله پدیده هایی است که در تمام جوامع بشری ، چه ابتدایی و چه پیشرفته وجود داشته و دارد و هنوز هیچکس به طور قطع و یقین نمی داند که چرا آدمی خود را می کشد، چگونه بعضی افراد در سخت ترین شرایط با مشکلات زیاد، به زندگی خود ادامه داده و هیچگاه فکر خودکشی و اقدام به آن را نمی کنند در حالیکه گروهی در کمال رفاه و آسایش با یک سرخوردگی و مشکل بی اهمیّت اقدام به خودکشی می نمایند. با وجود اینکه بقا و زیستن از مهمترین انگیزه های زندگی هر فردی است اما مشاهده می شود گاه در شرایط نه چندان دشوار و بدون وجود بیماری خاص،بعضی افراد تسمیم به خودکشی می گیرند.

دیدگاه های نظری پژوهش در مورد خودکشی:

در تلاش برای توضیح اینکه چرا بعضی افراد بیش از دیگران، آمادگی خودکشی دارند، نظریه‌پردازان عوامل گوناگونی را پیشنهاد کرده‌اند. اما بیشتر این نظریه‌ها دیدگاه‌های مختلف روان‌ تحلیلی زیست شناختی و اجتماعی- فرهنگی ناشی شده‌اند. گر چه باید گفت که این توضیحات، تاییدات تجربی چندانی ندارند و انجام انواع رفتارهای خودکشی را در برنمی‌گیرد (بارون[9] ،1992 )؛ لیکن در سطور زیر دیدگاه های مطرح شده در این زمینه آورده شده است .

1- دیدگاه رفتاری

از نظر مکتب رفتارگرایی، هر رفتاری باید با توجه به زمینه و خزانه رفتاری فرد در نظر گرفته شود. اگر در خزانه‌ رفتاری فرد سابقه اقدام به خودکشی، تهدید به خودکشی اطرافیان و افراد مهم زندگی فرد وجو داشته باشد احتمال خودکشی در او نیز بالا می‌رود. در این زمینه نقش افکار و شناخت فرد نیز اهمیت می‌یابد. افکار تقویت‌کننده‌ای از قبیل انتقام گرفتن، سعی در ملاقات با شخص از دست رفته نیز می‌تواند در میزان گرایش فرد به خودکشی اثر بگذارد .( دایکستر[10] 1973 به نقل از احمدی‌زاده، 1373). در این دیدگاه محرک‌های آزار دهنده محیط که فرد مایل به گریز از آنهاست به صورت تقویت کننده‌های منفی عمل کرده و میل به خودکشی را افزایش می‌دهند همچنین تقویت کننده‌های مثبت، متعاقب اقدام به خودکشی مثل جلب توجه و حمایت از محیط یا حل موقت بعضی از مشکلات، بروز رفتار خودکشی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در زمینه رفتار خودکشی وجود افسردگی و کاهش تقویت‌های مثبت محیطی و عدم موفقیّت در حل مسئله رفتارهای افراطی و ناتوانی در مهارت‌های اجتماعی و سبک بین فردی و نهایتاً عوامل شناختی مثل تکانه‌ای بودن و عدم انعطاف پذیری ذهنی نیز قابل اشاره می‌باشند.

2- دیدگاه شناختی:

اگر چه جدا کردن دقیق ابعاد رفتاری شناختی خودکشی به علت تعامل‌های پیچیده و متقابل انسان آسان نیست. لیکن به نظر تعدادی از صاحبنظران به بعد شناختی باید توجه ویژه نمود (اسکات[11] و همکاران، 1989، به نقل از ایدی، 1380).

اهمیت ابعاد شناختی خودکشی از طرف تمامی محققین و حتی صاحبنظران دیدگاه های اجتماعی مثل دورکیم مورد تاکید قرار گرفته است.

از آنجایی که خودکشی به عنوان عملی تعریف می‌شود که فرد به صورت عمدی و با آگاهی از نتیجه احتمالی عمل خود، جهت صدمه زدن به خود انجام می‌دهد (هاوتون[12]، 1982)، بنابراین توانایی‌های شناختی فرد در به انجام رسیدن این موضوع ، نقشی مستقیم دارند. به عقیده تعدادی از پژوهشگران، خودکشی منجر به فوت در یک محور تداومی از افکار خودکشی و تکرار آن اقدام به خودکشی و خودکشی قرار دارد، بنابراین اطلاع از عوامل شناختی دخیل در مرحله اول و دوم می‌تواند در پیشگیری و درمان خودکشی موثر باشد (لوئیس[13]، 1991). عناصر شناختی دخیل در رفتار خودکشی شامل توانایی حل مسئله، (سالکوسکیس[14] و همکاران، 1990) حافظه و خلق مرتبط با آن (ایوانز[15]و همکاران، 1992)، نومیدی و درماندگی (کول[16]، 1989)، شیوه‌های مقابله و سبک اسنادی (اسپرتیو[17] و همکاران، 1991)، (کونیل[18] و میرز[19]، 1991) تکانه‌ای بودن (تراتمن[20] و همکاران،1991) عدم انعطاف پذیری در تفکر و انحرافات شناختی و نگرش‌های نابجا، (راتر و همکاران، 1993)، و مرکز کنترل (آلن[21]، 1991) می‌باشد، اما یکی از مفاهیم مطرح در زمینه عوامل شناختی مفهوم و پیام خودکشی برای فرد است این مفهوم از کارهای بک[22] (1979) گرفته شده است.

به نظر بک باید دید که انگیزه اقدام میل به برقراری ارتباط است یا میل به گریز، همین امر دلایل فرد برای زندگی و مرگ و تعادل بین آنها را مطرح می‌سازد. عواملی که بر تغییر این تعادل اثر بگذارد می‌تواند افکار خودکشی را به اقدام به خودکشی تبدیل کنند، ویا بازداری در جهت جلوگیری از عمل ایجاد نمایند از جمله این عوامل موضوعی است که با افزایش آن تعادل بین این دو بر هم خورده و به نفع اقدام به خودکشی به شدت بالا می‌رود.

بنابراین دستیابی به انگیزه فرد از میل به ارتباط یا گریز از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار بوده و شیوه‌های مداخله را جهت می‌دهد (اسکات و همکاران، 1989 به نقل از ایدی، 1380).

اشنایدمن[23] که از محققین برجسته و صاحب نظر درباره خودکشی می‌باشد، در رویکرد روان شناختی خود به تمامی ابعاد موثر در رفتار خودکشی توجه دارد. این مفاهیم عبارتند از: جستجوی راه حل- خود آگاهی- رنج غیر قابل تحمل- نیازهای ناکام شده- نومیدی و درماندگی- دوسوگرایی- ادراک محدود شده- گریز- ارتباط با محیط و الگوهای مقابله‌ای- عوامل فوق در سایر نظریه‌ها نیز مورد توجه و تاکید قرار گرفته‌اند. او در واقع مقام خودکشی را معلول نوعی درد و رنج می‌داند که او آن درد را روانی یا روان درد می‌نامد، این روان درد ناشی از تحریف یا انسداد ارضای نیازهای روانی است به عبارت دیگر خودکشی از نظر او اصولا یک نمایشنامه ذهنی است (اشنایدمن، 1987).

کارل منینگز:

از نظر منینگر در قصد خودکشی سه عامل مهم دخالت دارد:

1- میل به مرگ : آنچه اقدام کننده به دنبال آن می‌گردد دستیابی به آرامش، تصور زندگی بعد از مرگ و ابدیت غالبا با تصور مرگ همراه است.

2- میل به کشتن: به نظر منینگر کسی خود را نمی کشد مگر اینکه قبلا قصد کشتن دیگری را داشته باشد.

بررسی فرضیّه های فرعی پژوهش :

فرضیه اوّل : بین پایگاه هویت موفّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .

یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه اول پژوهش را رد نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار نبودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 10-4 ) .

نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت موفّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه معناداری وجود ندارد.

نوجوانانی که پایگاه هویت موفق دارند ، از سلامت روانی بیشتری برخوردارند، اما نوجوانانی که پایگاه هویت معوق دارند از سلامت روان کمتری برخوردارند (غضنفری، 1382 ) . همچنین نتایج تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، نشان می دهد که افراد دارای پایگاه های هویت موفق، از سلامت روانی بیشتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی کمتری برخوردارند.

از آنجایی که در پژوهش حاضر بین پایگاه هویت موفق و گرایش به اندیشه خودکشی رابطه معناداری یافت نشد و از آنجایی که یکی از علایم مشخص در گرایش به اندیشه خودکشی، افسردگی می باشد، بنابراین نتیجه می گیریم که نتایج بدست آمده از این تحقیق با نتایج آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو واورلوفسکی(1993) همخوانی ندارد .

فرضیه دوّم : بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .

یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه دوم پژوهش را تایید نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار بودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 11-4 ) .

نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه مثبت معناداری وجود .

طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت سردرگم ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر آن است که نوجوانان دارای پایگاه هویت سردرگم از سلامت روانی کمتری برخوردارند.

طبق نتایج تحقیق حاضر( یعنی وجود همبستگی مثبت معنادار بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به اندیشه خودکشی ) و طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات بک(1986)، کارسون و گاتری(1987)، کازدین (1987)، پینتو و وایسمن (1995)، کاپوسی و گروس(1994) و ریلکمن و هدفک(1993)، افسردگی، اضطراب و اختلال در عملکرد اجتماعی و ناامیدی از علایم بارز در گرایش به خودکشی است ؛ بنابراین نتیجه می گیریم که نتایج بدیت آمده از این تحقیق با نتایج غضنفری(1382)، آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984) همخوانی دارد .

فرضیه سوّم : بین پایگاه هویت معوّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .

یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه سوّم پژوهش را رد نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار نبودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 12-4 ) .

نتایج حاصل از آزمون معنی دار نبودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت معوق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه معناداری وجود ندارد.

نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت معوق ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر آن است که نوجوانان دارای پایگاه هویت معوَق، از سلامت روانی کمتری برخوردارند.

از آنجایی که نتایج بدست آمده از این پژوهش عدم وجود همبستگی بین پایگاه هویت معوق و گرایش به خودکشی را نشان می دهد بنابراین ، نتیجه می گیریم که نتایج تحقیق حاضر با پژوهشهای بک(1986)، کاپوسی و گروس(1992)، بک و استیر(1990)، آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا (1967)، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993)، همخوانی ندارد.

فرضیه چهارم : بین پایگاه هویت زودرس و گرایش به خودکشی رابطه وجود دارد .

یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه چهارم پژوهش را تایید نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار بودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 13-4 ) .

نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت زودرس و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه مثبت معناداری وجود دارد.

بک(1986)، ناامیدی را قویترین پیش بینی کننده خودکشی می داند، و معتقد است که ناامیدی به این مفهوم می باشد که مشیلات فعلی بدون هیچگونه انتظار نتایج مثبت ، برای همیشه ادامه خواهند داشت. بنابراین عامل ناامیدی پایه و اساس میل به خودکشی می باشد. وجود ناامیدی در نوجوانان خودکشی گرا، توسط مطالعات زیادی از جمله آزارنو، کارسون و گاتری(1987)، کاپوسی و گروس(1992)، کازدین(1987)، پینتو و وایسمن(1995)، رانک و پنتون(1994)، اسکات و کلام(1987)، بک و استیر(1990) و ریکمن و هدفک(1993) نشان داده شده است.

همچنین طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت زودرس ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر همین مساله می باشد. بنابراین نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیقات ذکر شده همخوانی دارد .

جهت دریافت فایل مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشیلطفا آن را خریداری نمایید


مبانی نظری و پیشینه پژوهش گرایش به داخل/ هزینه

مبانی نظری و پیشینه پژوهش گرایش به داخل هزینه
دسته بندی علوم انسانی
بازدید ها 4
فرمت فایل docx
حجم فایل 36 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 20
مبانی نظری و پیشینه پژوهش گرایش به داخل/ هزینه

فروشنده فایل

کد کاربری 3349
کاربر

مبانی نظری و پیشینه پژوهش گرایش به داخل/ هزینه

توضیحات: فصل دوم (پیشینه ی پژوهش)

همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو

توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو

منبع : دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

همه سازمان­های انتفاعی و غیر انتفاعی امروزه درصدد افزایش بهره­وری در کارها و ایجاد ارزش بیشتر برای فعالیت­ها ودر نتیجه محصولات نهایی خود هستند. در دهه 1960 سازمان­های انتفاعی به بهبود فرآیندهای درون سازمانی روی آوردند. و در دهه 70 سازمان­ها به توسعه جزئیات استراتژی­های بازار و مشتری­گرایی پرداختند. در دهه 80 با افزایش تنوع در الگوهای مصرف مشتریان، سازمان­ها به توسعه محصولات جدید برای ارضای نیاز مشتریان علاقه­مند شدند، که مدل مایکل پورتر در این دهه پا به عرصه ظهور گذاشت. از دهه 1990 به بعد بود که سازمان­ها دریافتند برای باقی ماندن در عرصه رقابت فعالیت­های سایر نهادهای تأمین­کننده و توزیع­کننده و هماهنگی با آنها در کاهش هزینه­ها و افزایش ارزش نقش حیاتی دارد و از این زمان بود که بحث زنجیره تأمین مطرح گردید(شقاقی و نقشینه، 1388). رویکرد زنجیره ارزش، راهی برای بررسی نظام­مند (سیستماتیک) فعالیت­های سازمان است. بنابراین رویکرد زنجیره ارزش، به منظور فهم رفتار هزینه­ای سازمان و منابع بالقوه یا موجود آن، به تجزیه فعالیت­های سازمان به فعالیت ­های راهبردی دست بزنند. در این دیدگاه، شرکت­ها مزیت رقابتی را از طریق عملکرد بهتر و ارزان­تر فعالیت­های راهبردی نسبت به رقبا کسب خواهند کرد(قره چه و ابوالفضلی، 1386). گرایش به داخل/ هزینه بر کارآیی در کلیه اجزای زنجیره ارزش تأکید می­کند و با استراتژی رهبری هزینه­های مایکل پورتر(1980) مرتبط است(تئودوسیو و همکاران، 2012). از دیدگاه پورتر استراتژی­ها به سازمان این امکان را می­دهند که از سه مبنای متفاوت از مزیت رقابتی بهره گیرد. آنها عبارتند از: رهبری در هزینه­ها، متفاوت یا متمایز ساختن محصولات و خدمات و سرانجام تمرکز نمودن همه توجه بر محصولات و خدماتی خاص.در رهبری هزینه­ها شرکت اقدام به تولید و عرضه محصولات استاندارد می­کند که بهای تمام شده هر واحد برای مشتری کاهش می­یابد(دیوید، 1390 : 136). همچنین پورتر در سال 1985 مدل زنجیره ارزش را ارائه داد که فعالیت­های دخیل در سازمان­های تولیدی را به دو بخش اصلی و پشتیبانی تقسیم نمود.فعالیت­های اصلی آن دسته از فعالیت­هایی است که انجام آنها سبب ارتقای ارزش محصول می­شود. رویکرد زنجیره ارزش در تحلیل فعالیت­های درون سازمانی ابزاری مؤثر در شناخت نقاط قوت و ضعف و تصمیم­گیری در مورد هریک از این فعالیت­ها است. مدل زنجیره ارزش از کارآمدترین ابزارها در تعریف شایستگی­های اصلی و فعالیت­هایی که در آن بتوانیم به مزیت رقابتی برسیم، به حساب می­آید(شقاقی و نقشینه، 1388).

2-2-5-2 بیان مسأله

پورتر(1980) استدلال می­کند که دو منبع اصلی مزیت رقابتی وجود دارد. نخست مزیت تمایز است که برگرفته از رفتارهای مشتری­گرا، رقیب­گرا و نوآوری­گراست. دومی مزیت هزینه است که از گرایش به داخل یک شرکت ناشی می­شود. سازمان­هایی با گرایش به داخل کارآیی را در تمام قسمت­های زنجیره ارزش خود پیگیری می­کنند(اولسون و همکاران، 2005). هدف اصلی چنین سازمان­هایی کاهش هزینه­ها در تمام فعالیت­های زنجیره ارزش خود است(تئودوسیو و همکاران، 2012). آنها اقدام به کاهش هزینه­ها در فعالیت­های اصلی از جمله تدارکات، عملیات، فروش و بازاریابی می­کنند. آنها همچنین برای کاهش هزینه­های فعالیت­های پشتیبانی نظیر تدارکات، تحقیق و توسعه(R&D) و وظایف اداری تلاش می­کنند(اولسون و همکاران، 2005). اگر شرکتی استراتژی مبتنی بر ((رهبری در هزینه­ها)) را به شیوه­ای موفقیت­آمیز به اجرا درآورد این اقدام بر کل سازمان اثر می­گذارد که در نتیجه شرکت مزبور دارای کارآیی بسیار بالا، سربار پایین، مقداری مزایای جانبی، دقت زیاد در دادن درخواست برای بودجه، حیطه نظارت گسترده­تر، کاهش هزینه­های نگهداری و سرانجام مشارکت کارکنان در تلاش­های مربوط به کنترل هزینه­ها خواهد بود(دیوید، 1390:138). برخی از محققان استدلال می­کنند سازمان­هایی که بر کارآیی در تمام فعالیت­های زنجیره ارزش تأکید می­کنند به سطوح بالای قابلیت­های بازاریابی نیاز ندارند بنابراین منابع اندکی را به توسعه چنین قابلیت­هایی اختصاص می­دهند. اگرچه دیدگاه دیگر استدلال می­کند که حتی زمانیکه سازمان­ها بر کنترل هزینه­ها تأکید می­کنند همچنان نیاز به اجرای یک برنامه بازاریابی مناسب دارند. آنها بویژه نیاز به اطلاع­رسانی به مشتریان در مورد محصولات و خدمات موجود، بیان خصوصیات محصولات و خدمات عرضه شده و برقراری ارتباط و حمایت از ارزش­های ارائه شده دارند. تمایل به کارآیی و کنترل هزینه­ها سازمان­ها را تشویق می­نماید به منظور دستیابی به اهداف مهم بازاریابی نظیر حجم فروش و رضایت مشتریان، با توسعه کارآمد منابع محدود مالی و سایر منابع در دسترسشان، قابلیت­های بازاریابی خود را بهبود بخشند(تئودوسیو و همکاران، 2012).