دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 146 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 180 |
مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشی در 180 صفحه ورد قابل ویرایش
مقدمه:
توزیع جهانی بیماریها در حال تغییر است، این تغییر از دهه 90 میلادی آغاز گردید. و هم اکنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلی این تغییر تبدیل عوامل اصلی مرگ و میر از بیماریهای واگیردار عفونی و سوءتغذیه به بیماریهای غیرواگیردار نظیر افسردگی و بیماری قلبی است. انتظار این است که در ظرف 20 سال آینده بیماریهای غیر واگیردار در کشورهای رو به توسعه عامل 7 مرگ از هر 10 مرگ باشد.
سهم عمدهای از افزایش بار بیماریهای غیر واگیردار را افزایش اختلالات روانپزشکی بر عهده دارد. این اختلالات که پیش از این توجهی در کشور به خود جلب نکرده بود و در حدود یک دهه است که به یکی از محورهای مهم تبدیل شده و نیاز به برنامهریزی و اجرای طرحهای متعددی در زمینه بهداشت روان هم اکنون بیشتر از هر زمان دیگر احساس میشود (مرکز مشاوره دانشگاه تهران، 1381).
مطالعه انجام شده توسط سازمان جهانی بهداشت، دانشگاه هاروارد و بانک جهانی به این امر اشاره میکند که تلفات 5 میلیون نفری ناشی از صدمات در سال 1990، بالغین جوان بیشترین سهم را داشته و پس از حوادث رانندگی، خودکشی دومین علت این مرگها بوده است. آزاد (1373) خودکشی[1] و انواع آن را به شرح زیر معرفی میکند: خودکشی از دو لغت دارای ریشه لاتین یعنی SUI به معنی خود و Caedere به معنی کشتن مشتق شده است و در حال حاضر به صورت خودکشی استعمال میشود. اولین بار این اصطلاح در سال 1737 توسط دفونتن فرانسوی به کار گرفته شد. بعدها اصطلاحات دیگری که مربوط به خودکشی بودند مورد استفاده قرار گرفتند از جمله:
اقدام به خودکشی، برای اقداماتی که شخص به منظور از بین بردن خود انجام میدهد اما منجر به مرگ نمیشود. افکار خودکشی[2] برای اشتغالات ذهنی راجع به نیستی و تمایل به مردن که هنوز جنبه عملی به خود نگرفته است.
خودکشی انجام یافته[3]، برای همه مواردی که شخص با انجام یک عمل انهدامی و تخریب صدمهای به خود وارد میکند. فرا خودکشی[4] برای همه رفتارهای آسیب رسان که شخص به طور غیر عمدی و بدون قصد خاتمه دادن به زندگی مرتکب میشود.
خصوصیت مشترک ما بین افرادی که اقدام به خودکشی می کنند داشتن این باور است که خودکشی تنها راه غلبه بر احساسات غیر قابل تحمل است. کشش خودکشی در این است که در نهایت به این احساسات غیر قابل تحمل خاتمه می دهد. در تراژدی خودکشی، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید میگردند که فرد را در یافتن راه حلهای مختلف حل مشکل ناتوان میسازند، در حالی که راه حلهای دیگری نیز وجود دارند .
مرگ یکی از اعضای خانواده از جمله مواردی است که اعتماد به نفس ما را تحت تاثیر قرار داده و احساس بیارزشی را در ما به وجود میآورد، در واقع هیچ نوع دیگری از مرگ در دوستان و بستگان، چنین احساس مداومی از پریشانی، شرم، گناه و اغتشاش کلی را باعث نمیگردد. بازماندگان خودشان نیز قربانی هستند و در سالهای بعد از خودکشی شخص مورد علاقه، میزان بالایی از مرگ و میر را نشان میدهند. این موارد به همراه تاثیر اجتماعی و اقتصادی خودکشی، اهمیت توجه به آن و ضرورت شناخت علل و عوامل فردی و اجتماعی آن را نشان داده و انگیزهای برای بررسی این پدیده مهم فردی و اجتماعی را فراهم مینمایند.
شاید بتوان نوجوانی را به عنوان دورهای از فراخنای زندگی که طی آن بیشتر خصوصیات اجتماعی، روانی ، شناختی و زیستی تغییر مییابند در نظر گرفت. (لرنر[5] و گالامبوس[6]، 1998) . به همین دلیل افراد در این مرحله سنی در معرض بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی قرار میگیرند. در واقع در دوره نوجوانی ضعف در تصمیمگیری (در حوزههایی مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مصرف مواد) ، نتایج منفیتری از دوران کودکی را در برداشته و همچنین نوجوان بیشتر برای تصمیمات و نتایج کارهای خود نسبت به دوران کودکی مسئول میباشد.
همانطور که عنوان گردید، فرایند رشد در دوره نوجوانی شامل تغییرات فردی و همچنین زمینههای مختلفی است که نوجوان در آن قرار دارد و این تنوع عوامل، شرایطی را برای خطر در این دوره از زندگی فراهم میکند. خطرهای رفتاری شامل مصرف الکل، مصرف یا سوءمصرف مواد، روابط جنسی ناایمن، حاملگی در دوران نوجوانی، والد شدن در دوره نوجوانی، افت یا شکست تحصیلی، ترک تحصیل، بزهکاری و جرم میباشد. درگیری در فقط یکی از این رفتارها میتواند شانس زندگی خوب با کیفیت مناسب را برای نوجوان کاهش دهد و درگیری چند تا از آنها حتی میتواند شانس زنده ماندن را در فرد کاهش دهد. (لرنر و همکاران، 1998). یافتهها نشان دادهاند که رفتارهای پرخطر در حد معناداری در دوره نوجوانی افزایش مییابد و یک تمایل به تنوع رفتارهای پرخطر و یا در واقع ترکیب این رفتارها با هم در این دوران مشاهده میشود. (فارل دانیش[7] و هوارد، 1992). بر پایه گزارش سازمان بهداشت جهانی (1993)، خودکشی از جمله ده علت اصلی مرگ و میر در سراسر جهان در همه گروههای سنی بوده، هر ساله حداقل در حدود پانصد هزار نفر از طریق خودکشی به زندگیشان پایان میدهند. خودکشی، هشتمین عامل مرگ در بزرگسالان و سومین عامل مرگ بعد از تصادفات و قتل در نوجوانان و جوانان میباشد. بررسی آمار خودکشی به نسبت جمعیت در کشورهای مختلف نشان میدهد که پدیده خودکشی به شرایط جغرافیایی و اجتماعی و اقتصادی خاصی به صورت مستقیم وابسته نبوده و یک پدیده عام و غیر اختصاصی است (بلومنتال و کوپفر[8]، 1990). نتایج تحقیقات در اغلب جوامع غربی به ویژه آمریکا - کانادا- استرالیا و انگلستان نشان میدهد که در طی سه دهه گذشته نسبت خودکشی و اقدام به خودکشی در نوجوانان 15 تا 19 ساله سه برابر شده است (کاپلان و سادوک؛ 2003). طبق آمارهای منتشر، سالانه 30 هزار نفر در آمریکا بر اثر خودکشی فوت میکنند و بین 300 تا 500 هزار مورد نیز اقدام به خودکشی صورت میگیرد (بلومنتال و کوپفر، 1990).
همانند اغلب کشورهای جهان نسبت خودکشی در ایران نیز در چند دهه اخیر افزایش قابل ملاحظهای یافته است و به همین علت از جمله موضوعات مهم مورد توجه در بهداشت روانی به ویژه در جوانان موضوع اقدام به خودکشی میباشد. اما دلایل متعدد موجب میشود که بررسی موضوع خودکشی در جامعه ما با محدودیت هایی مواجه گردد از جمله این که همانند اغلب کشورها، دسترسی به آمار دقیق خودکشی به ویژه اقدام به خودکشی بسیار دشوار است.
بیان مسئله:
خودکشی به مثابه رودخانه در حال جریانی است که از میان تمام جوامع منجمله جامعه ما در گذر است و به آبشار خطرناکی در انتها ختم می شود . برخی از علایم هشدار دهنده وجود دارند که خطرات رفتن به رودخانه را گوشزد می کنند. اما به خاطر برخی دلایل که مهمترین آن عدم شناخت کافی مسأله است، ساحل این رودخانه به خوبی جاده ها و بزرگراه های جامعه علامت گذاری نشده است. به هر حال کسی که عمدأ وارد این رودخانه شود ، خطر رسیدن به آبشار و صدمه دیدن یا مرگ را به همراه خواهد داشت. وظیفه روان شناس به عنوان یاریگر جامعه در این زمینه به مثابه محافظ زندگی است ، وظیفه او آن است که با کمکهای خود قبل از اینکه این افراد به آبشار برسند آنها را از داخل این رودخانه هولناک به ساحل هدایت کند . اگر روان شناسان بدانند که چرا برخی از افراد، علایم پیشگیری را نادیده می گیرند و وارد این رودخانه هولناک می شوند و اگر بدانند که چه چیز سبب پریدن آنها می شود، می توانند تغییرات لازم را برای آنکه جوامع نسبت به خودکشی ایمن شوند را ایجاد کنند . این امر ممکن است نیاز داشته باشد به ساختن سدَی در خلاف جریان آب یا ساختن مانعی در طول ساحل رودخانه. متأسفانه علل دقیق خود کشی شناخته شده نیستند و نقشه منفرد و طرح پیشگیری کاملی حتّی در جوامع پیشرفته وجود ندارد. برخی افراد همواره وارد این رودخانه می شوند و تعمداً خودشان را در خطر می اندازند . وظیفه اصلی روان شناس و مراقب جامعه آن است که تا سر حد امکان درباره این علایم ، نشانگرها و تخمین زنها بداند . دریابد که چرا برخی افراد جامعه به خطری که ممکن است برایشان صدمه زننده و کشنده باشد نزدیک می شوند ؛ البته باید متذکر شد که خودکشی از جمله پدیده هایی است که در تمام جوامع بشری ، چه ابتدایی و چه پیشرفته وجود داشته و دارد و هنوز هیچکس به طور قطع و یقین نمی داند که چرا آدمی خود را می کشد، چگونه بعضی افراد در سخت ترین شرایط با مشکلات زیاد، به زندگی خود ادامه داده و هیچگاه فکر خودکشی و اقدام به آن را نمی کنند در حالیکه گروهی در کمال رفاه و آسایش با یک سرخوردگی و مشکل بی اهمیّت اقدام به خودکشی می نمایند. با وجود اینکه بقا و زیستن از مهمترین انگیزه های زندگی هر فردی است اما مشاهده می شود گاه در شرایط نه چندان دشوار و بدون وجود بیماری خاص،بعضی افراد تسمیم به خودکشی می گیرند.
دیدگاه های نظری پژوهش در مورد خودکشی:
در تلاش برای توضیح اینکه چرا بعضی افراد بیش از دیگران، آمادگی خودکشی دارند، نظریهپردازان عوامل گوناگونی را پیشنهاد کردهاند. اما بیشتر این نظریهها دیدگاههای مختلف روان تحلیلی زیست شناختی و اجتماعی- فرهنگی ناشی شدهاند. گر چه باید گفت که این توضیحات، تاییدات تجربی چندانی ندارند و انجام انواع رفتارهای خودکشی را در برنمیگیرد (بارون[9] ،1992 )؛ لیکن در سطور زیر دیدگاه های مطرح شده در این زمینه آورده شده است .
1- دیدگاه رفتاری
از نظر مکتب رفتارگرایی، هر رفتاری باید با توجه به زمینه و خزانه رفتاری فرد در نظر گرفته شود. اگر در خزانه رفتاری فرد سابقه اقدام به خودکشی، تهدید به خودکشی اطرافیان و افراد مهم زندگی فرد وجو داشته باشد احتمال خودکشی در او نیز بالا میرود. در این زمینه نقش افکار و شناخت فرد نیز اهمیت مییابد. افکار تقویتکنندهای از قبیل انتقام گرفتن، سعی در ملاقات با شخص از دست رفته نیز میتواند در میزان گرایش فرد به خودکشی اثر بگذارد .( دایکستر[10] 1973 به نقل از احمدیزاده، 1373). در این دیدگاه محرکهای آزار دهنده محیط که فرد مایل به گریز از آنهاست به صورت تقویت کنندههای منفی عمل کرده و میل به خودکشی را افزایش میدهند همچنین تقویت کنندههای مثبت، متعاقب اقدام به خودکشی مثل جلب توجه و حمایت از محیط یا حل موقت بعضی از مشکلات، بروز رفتار خودکشی را تحت تاثیر قرار میدهد. در زمینه رفتار خودکشی وجود افسردگی و کاهش تقویتهای مثبت محیطی و عدم موفقیّت در حل مسئله رفتارهای افراطی و ناتوانی در مهارتهای اجتماعی و سبک بین فردی و نهایتاً عوامل شناختی مثل تکانهای بودن و عدم انعطاف پذیری ذهنی نیز قابل اشاره میباشند.
2- دیدگاه شناختی:
اگر چه جدا کردن دقیق ابعاد رفتاری شناختی خودکشی به علت تعاملهای پیچیده و متقابل انسان آسان نیست. لیکن به نظر تعدادی از صاحبنظران به بعد شناختی باید توجه ویژه نمود (اسکات[11] و همکاران، 1989، به نقل از ایدی، 1380).
اهمیت ابعاد شناختی خودکشی از طرف تمامی محققین و حتی صاحبنظران دیدگاه های اجتماعی مثل دورکیم مورد تاکید قرار گرفته است.
از آنجایی که خودکشی به عنوان عملی تعریف میشود که فرد به صورت عمدی و با آگاهی از نتیجه احتمالی عمل خود، جهت صدمه زدن به خود انجام میدهد (هاوتون[12]، 1982)، بنابراین تواناییهای شناختی فرد در به انجام رسیدن این موضوع ، نقشی مستقیم دارند. به عقیده تعدادی از پژوهشگران، خودکشی منجر به فوت در یک محور تداومی از افکار خودکشی و تکرار آن اقدام به خودکشی و خودکشی قرار دارد، بنابراین اطلاع از عوامل شناختی دخیل در مرحله اول و دوم میتواند در پیشگیری و درمان خودکشی موثر باشد (لوئیس[13]، 1991). عناصر شناختی دخیل در رفتار خودکشی شامل توانایی حل مسئله، (سالکوسکیس[14] و همکاران، 1990) حافظه و خلق مرتبط با آن (ایوانز[15]و همکاران، 1992)، نومیدی و درماندگی (کول[16]، 1989)، شیوههای مقابله و سبک اسنادی (اسپرتیو[17] و همکاران، 1991)، (کونیل[18] و میرز[19]، 1991) تکانهای بودن (تراتمن[20] و همکاران،1991) عدم انعطاف پذیری در تفکر و انحرافات شناختی و نگرشهای نابجا، (راتر و همکاران، 1993)، و مرکز کنترل (آلن[21]، 1991) میباشد، اما یکی از مفاهیم مطرح در زمینه عوامل شناختی مفهوم و پیام خودکشی برای فرد است این مفهوم از کارهای بک[22] (1979) گرفته شده است.
به نظر بک باید دید که انگیزه اقدام میل به برقراری ارتباط است یا میل به گریز، همین امر دلایل فرد برای زندگی و مرگ و تعادل بین آنها را مطرح میسازد. عواملی که بر تغییر این تعادل اثر بگذارد میتواند افکار خودکشی را به اقدام به خودکشی تبدیل کنند، ویا بازداری در جهت جلوگیری از عمل ایجاد نمایند از جمله این عوامل موضوعی است که با افزایش آن تعادل بین این دو بر هم خورده و به نفع اقدام به خودکشی به شدت بالا میرود.
بنابراین دستیابی به انگیزه فرد از میل به ارتباط یا گریز از اهمیت فوق العادهای برخوردار بوده و شیوههای مداخله را جهت میدهد (اسکات و همکاران، 1989 به نقل از ایدی، 1380).
اشنایدمن[23] که از محققین برجسته و صاحب نظر درباره خودکشی میباشد، در رویکرد روان شناختی خود به تمامی ابعاد موثر در رفتار خودکشی توجه دارد. این مفاهیم عبارتند از: جستجوی راه حل- خود آگاهی- رنج غیر قابل تحمل- نیازهای ناکام شده- نومیدی و درماندگی- دوسوگرایی- ادراک محدود شده- گریز- ارتباط با محیط و الگوهای مقابلهای- عوامل فوق در سایر نظریهها نیز مورد توجه و تاکید قرار گرفتهاند. او در واقع مقام خودکشی را معلول نوعی درد و رنج میداند که او آن درد را روانی یا روان درد مینامد، این روان درد ناشی از تحریف یا انسداد ارضای نیازهای روانی است به عبارت دیگر خودکشی از نظر او اصولا یک نمایشنامه ذهنی است (اشنایدمن، 1987).
کارل منینگز:
از نظر منینگر در قصد خودکشی سه عامل مهم دخالت دارد:
1- میل به مرگ : آنچه اقدام کننده به دنبال آن میگردد دستیابی به آرامش، تصور زندگی بعد از مرگ و ابدیت غالبا با تصور مرگ همراه است.
2- میل به کشتن: به نظر منینگر کسی خود را نمی کشد مگر اینکه قبلا قصد کشتن دیگری را داشته باشد.
بررسی فرضیّه های فرعی پژوهش :
فرضیه اوّل : بین پایگاه هویت موفّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .
یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه اول پژوهش را رد نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار نبودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 10-4 ) .
نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت موفّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه معناداری وجود ندارد.
نوجوانانی که پایگاه هویت موفق دارند ، از سلامت روانی بیشتری برخوردارند، اما نوجوانانی که پایگاه هویت معوق دارند از سلامت روان کمتری برخوردارند (غضنفری، 1382 ) . همچنین نتایج تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، نشان می دهد که افراد دارای پایگاه های هویت موفق، از سلامت روانی بیشتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی کمتری برخوردارند.
از آنجایی که در پژوهش حاضر بین پایگاه هویت موفق و گرایش به اندیشه خودکشی رابطه معناداری یافت نشد و از آنجایی که یکی از علایم مشخص در گرایش به اندیشه خودکشی، افسردگی می باشد، بنابراین نتیجه می گیریم که نتایج بدست آمده از این تحقیق با نتایج آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو واورلوفسکی(1993) همخوانی ندارد .
فرضیه دوّم : بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .
یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه دوم پژوهش را تایید نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار بودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 11-4 ) .
نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه مثبت معناداری وجود .
طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت سردرگم ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر آن است که نوجوانان دارای پایگاه هویت سردرگم از سلامت روانی کمتری برخوردارند.
طبق نتایج تحقیق حاضر( یعنی وجود همبستگی مثبت معنادار بین پایگاه هویت سردرگم و گرایش به اندیشه خودکشی ) و طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات بک(1986)، کارسون و گاتری(1987)، کازدین (1987)، پینتو و وایسمن (1995)، کاپوسی و گروس(1994) و ریلکمن و هدفک(1993)، افسردگی، اضطراب و اختلال در عملکرد اجتماعی و ناامیدی از علایم بارز در گرایش به خودکشی است ؛ بنابراین نتیجه می گیریم که نتایج بدیت آمده از این تحقیق با نتایج غضنفری(1382)، آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984) همخوانی دارد .
فرضیه سوّم : بین پایگاه هویت معوّق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه وجود دارد .
یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه سوّم پژوهش را رد نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار نبودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 12-4 ) .
نتایج حاصل از آزمون معنی دار نبودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت معوق و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه معناداری وجود ندارد.
نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت معوق ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر آن است که نوجوانان دارای پایگاه هویت معوَق، از سلامت روانی کمتری برخوردارند.
از آنجایی که نتایج بدست آمده از این پژوهش عدم وجود همبستگی بین پایگاه هویت معوق و گرایش به خودکشی را نشان می دهد بنابراین ، نتیجه می گیریم که نتایج تحقیق حاضر با پژوهشهای بک(1986)، کاپوسی و گروس(1992)، بک و استیر(1990)، آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا (1967)، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993)، همخوانی ندارد.
فرضیه چهارم : بین پایگاه هویت زودرس و گرایش به خودکشی رابطه وجود دارد .
یافته های حاصل از ضریب همبستگی در نمونه تحقیق ، فرضیه چهارم پژوهش را تایید نمود ، ملاک مقایسه در برآورد رابطه در آزمون ، معنی دار بودن ضریب همبستگی مشاهده می شود ( طبق جدول 13-4 ) .
نتایج حاصل از آزمون معنی دار بودن ضریب همبستگی بیانگر آن است که بین پایگاه هویت زودرس و گرایش به خودکشی در نوجوانان رابطه مثبت معناداری وجود دارد.
بک(1986)، ناامیدی را قویترین پیش بینی کننده خودکشی می داند، و معتقد است که ناامیدی به این مفهوم می باشد که مشیلات فعلی بدون هیچگونه انتظار نتایج مثبت ، برای همیشه ادامه خواهند داشت. بنابراین عامل ناامیدی پایه و اساس میل به خودکشی می باشد. وجود ناامیدی در نوجوانان خودکشی گرا، توسط مطالعات زیادی از جمله آزارنو، کارسون و گاتری(1987)، کاپوسی و گروس(1992)، کازدین(1987)، پینتو و وایسمن(1995)، رانک و پنتون(1994)، اسکات و کلام(1987)، بک و استیر(1990) و ریکمن و هدفک(1993) نشان داده شده است.
همچنین طبق نتایج بدست آمده از تحقیقات آدامز، ریان ، هافمن، دابسون و نیلسون(1985) ، کلانشی و دالنگر(1993)، مارسیا(1967 )، واترمن، ماکسون ، آرشیو و اورلوفسکی(1993) ، مارسیا و کوپمن(1984)، افراد دارای پایگاه های هویت زودرس ، از سلامت روانی کمتر و از افسردگی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی بیشتری برخوردارند. نتایج بدست آمده ازتحقیقات غضنفری (1382)، نیز بیانگر همین مساله می باشد. بنابراین نتایج تحقیق حاضر با نتایج تحقیقات ذکر شده همخوانی دارد .
جهت دریافت فایل مقاله بررسی چرایی گرایش نوجوانان به خودکشیلطفا آن را خریداری نمایید
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 36 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش گرایش به داخل/ هزینه
توضیحات: فصل دوم (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
همه سازمانهای انتفاعی و غیر انتفاعی امروزه درصدد افزایش بهرهوری در کارها و ایجاد ارزش بیشتر برای فعالیتها ودر نتیجه محصولات نهایی خود هستند. در دهه 1960 سازمانهای انتفاعی به بهبود فرآیندهای درون سازمانی روی آوردند. و در دهه 70 سازمانها به توسعه جزئیات استراتژیهای بازار و مشتریگرایی پرداختند. در دهه 80 با افزایش تنوع در الگوهای مصرف مشتریان، سازمانها به توسعه محصولات جدید برای ارضای نیاز مشتریان علاقهمند شدند، که مدل مایکل پورتر در این دهه پا به عرصه ظهور گذاشت. از دهه 1990 به بعد بود که سازمانها دریافتند برای باقی ماندن در عرصه رقابت فعالیتهای سایر نهادهای تأمینکننده و توزیعکننده و هماهنگی با آنها در کاهش هزینهها و افزایش ارزش نقش حیاتی دارد و از این زمان بود که بحث زنجیره تأمین مطرح گردید(شقاقی و نقشینه، 1388). رویکرد زنجیره ارزش، راهی برای بررسی نظاممند (سیستماتیک) فعالیتهای سازمان است. بنابراین رویکرد زنجیره ارزش، به منظور فهم رفتار هزینهای سازمان و منابع بالقوه یا موجود آن، به تجزیه فعالیتهای سازمان به فعالیت های راهبردی دست بزنند. در این دیدگاه، شرکتها مزیت رقابتی را از طریق عملکرد بهتر و ارزانتر فعالیتهای راهبردی نسبت به رقبا کسب خواهند کرد(قره چه و ابوالفضلی، 1386). گرایش به داخل/ هزینه بر کارآیی در کلیه اجزای زنجیره ارزش تأکید میکند و با استراتژی رهبری هزینههای مایکل پورتر(1980) مرتبط است(تئودوسیو و همکاران، 2012). از دیدگاه پورتر استراتژیها به سازمان این امکان را میدهند که از سه مبنای متفاوت از مزیت رقابتی بهره گیرد. آنها عبارتند از: رهبری در هزینهها، متفاوت یا متمایز ساختن محصولات و خدمات و سرانجام تمرکز نمودن همه توجه بر محصولات و خدماتی خاص.در رهبری هزینهها شرکت اقدام به تولید و عرضه محصولات استاندارد میکند که بهای تمام شده هر واحد برای مشتری کاهش مییابد(دیوید، 1390 : 136). همچنین پورتر در سال 1985 مدل زنجیره ارزش را ارائه داد که فعالیتهای دخیل در سازمانهای تولیدی را به دو بخش اصلی و پشتیبانی تقسیم نمود.فعالیتهای اصلی آن دسته از فعالیتهایی است که انجام آنها سبب ارتقای ارزش محصول میشود. رویکرد زنجیره ارزش در تحلیل فعالیتهای درون سازمانی ابزاری مؤثر در شناخت نقاط قوت و ضعف و تصمیمگیری در مورد هریک از این فعالیتها است. مدل زنجیره ارزش از کارآمدترین ابزارها در تعریف شایستگیهای اصلی و فعالیتهایی که در آن بتوانیم به مزیت رقابتی برسیم، به حساب میآید(شقاقی و نقشینه، 1388).
2-2-5-2 بیان مسأله
پورتر(1980) استدلال میکند که دو منبع اصلی مزیت رقابتی وجود دارد. نخست مزیت تمایز است که برگرفته از رفتارهای مشتریگرا، رقیبگرا و نوآوریگراست. دومی مزیت هزینه است که از گرایش به داخل یک شرکت ناشی میشود. سازمانهایی با گرایش به داخل کارآیی را در تمام قسمتهای زنجیره ارزش خود پیگیری میکنند(اولسون و همکاران، 2005). هدف اصلی چنین سازمانهایی کاهش هزینهها در تمام فعالیتهای زنجیره ارزش خود است(تئودوسیو و همکاران، 2012). آنها اقدام به کاهش هزینهها در فعالیتهای اصلی از جمله تدارکات، عملیات، فروش و بازاریابی میکنند. آنها همچنین برای کاهش هزینههای فعالیتهای پشتیبانی نظیر تدارکات، تحقیق و توسعه(R&D) و وظایف اداری تلاش میکنند(اولسون و همکاران، 2005). اگر شرکتی استراتژی مبتنی بر ((رهبری در هزینهها)) را به شیوهای موفقیتآمیز به اجرا درآورد این اقدام بر کل سازمان اثر میگذارد که در نتیجه شرکت مزبور دارای کارآیی بسیار بالا، سربار پایین، مقداری مزایای جانبی، دقت زیاد در دادن درخواست برای بودجه، حیطه نظارت گستردهتر، کاهش هزینههای نگهداری و سرانجام مشارکت کارکنان در تلاشهای مربوط به کنترل هزینهها خواهد بود(دیوید، 1390:138). برخی از محققان استدلال میکنند سازمانهایی که بر کارآیی در تمام فعالیتهای زنجیره ارزش تأکید میکنند به سطوح بالای قابلیتهای بازاریابی نیاز ندارند بنابراین منابع اندکی را به توسعه چنین قابلیتهایی اختصاص میدهند. اگرچه دیدگاه دیگر استدلال میکند که حتی زمانیکه سازمانها بر کنترل هزینهها تأکید میکنند همچنان نیاز به اجرای یک برنامه بازاریابی مناسب دارند. آنها بویژه نیاز به اطلاعرسانی به مشتریان در مورد محصولات و خدمات موجود، بیان خصوصیات محصولات و خدمات عرضه شده و برقراری ارتباط و حمایت از ارزشهای ارائه شده دارند. تمایل به کارآیی و کنترل هزینهها سازمانها را تشویق مینماید به منظور دستیابی به اهداف مهم بازاریابی نظیر حجم فروش و رضایت مشتریان، با توسعه کارآمد منابع محدود مالی و سایر منابع در دسترسشان، قابلیتهای بازاریابی خود را بهبود بخشند(تئودوسیو و همکاران، 2012).